قاصدک qAsedak


Friday, July 18, 2003

کالبد شکافی يک گردهمايی
برای آزمايش اتحاد عملی با سلطنت‌طلبان و توهم ايشان از مردم‌سالاری
صرفنظر از آنچه رضا پهلوی ادعا می‌کند و می‌گويد، طرفداران وی چه به واسطه پيشينه طبقاتی شان و چه به خاطر سابقه سياسی و تجربه عملی‌شان توان اتحاد با نيروهای جمهوريخواه را ندارند


گودرز اقتداری
دوشنبه ۲۳ تير ۱۳۸۲


من در پرتلند اورگان زندگی می کنم، شهری يک ميليونی با سه - چهار هزار ايرانی تبار که عمدتا در طبقات ميانه به بالای اجتماعی قرار دارند. گروه کثيری شان برای صنايع کامپيوتری کار می کنند و در همه سطوح حرفه ای خصوصی و دولتی نامشان هويدا است. به طورخلاصه هوشيارند و کوشا و موفق. صبح شنبه ای بود و از راه پيمايی روزانه بر می گشتم که تلفن زنگ زد آقايی پس از معرفی خود از 18 تير سخن گفت و اين که مايل است هرطور که شده تظاهراتی برای حمايت از دانشجويان برگزارکند. به او گفتم که زياد به تظاهرات در خارج کشور اعتقاد ندارم و ترجيح می دهم توانم را در کار آموزشی و به ويژه بروی غير ايرانيان به کارگيرم اما او اصرار می کرد و سرانجام گفتم که بايد جلسه ای داشته باشيم و بر اصول و اهداف مشترک توافق کنيم. همانجا صراحتا با پيشنهاد گردهمايی در مقابل ساختمان اداره فدرال مخالفت کردم و گفتم که آن ساختمان نشانه ی دولت است و من حاضر نيستم برای مسايل داخلی ايران به دولت ايالات متحده رجوع کنم. پيشنهاد کردم که ميدان مرکزی شهر را که محل برگزاری تظاهرات صلح نيز بوده را در نظر بگيرند که به مثابه گفتگو با مردم است. جلسه ای تشکيل شد و مرا نيز دعوت کردند در آنجا با دائی جان ناپلئونی روبرو شدم که خود را وابسته نظامی شاه در اردن معرفی کرد و گفت که در ويتنام برای ارتش آمريکا جنگيده و اکنون هم مشاور پليس محلی، اف بی آی، و اداره مهاجرت است. برروی ميز هم بسته ای توجه ام را جلب کرد که محتوی چندين تی شرت، چشم بندهای کاغذی با نقش پرچم شيروخورشيد و شعار آزادی زندانی سياسی بود و يک پرچم قدی با شير و خورشيد سلطنتی. دوستان دعوت کننده از نگاه متعجب من متوجه شدند که يک جای کار اشکال دارد و توضيح دادند که اين ها را يک راديو تلويزيون لس آنجلسی مجانا برايشان فرستاده است. به ايشان که به اعتقادم سالها از مبارزات سياسی به دور بوده و از تشخيص نشانه های موجود براين اقلام کمی دور مانده بودند گفتم که به عنوان کميته هماهنگی به صلاح نيست که از يک يا دو گروه مشخص سياسی که با اين علايم شناسايی می شوند حمايت شود و تاکيد کردم که مردم مجازند با هر پرچمی درمراسم حضور يابند اما برگزارکنندگان بايد بی طرف بمانند. دايی جان ناپلئون البته از سماجت من خوشش نيامد و با کمونيست خواندن من قصد ترک جلسه را کرد. همان جا به ياد شهيد خسرو گلسرخی افتادم که دربيدادگاه شاه گفت مرا به اتهام شرکت در يک گروه مارکسيستی که يک جزوه هم از لنين نخوانده است محاکمه می کنند. روز بعد به دوستان اطلاع دادم که عليرغم اعتقاد فراوان به اهداف شان حاضر نيستم وقت ناچيزم را صرف کولی دادن به آقای رضا پهلوی و غيره برای رسيدن به قدرت کنم و يادآورشدم که ربع قرن است که همه ما تاوان چنين کاری را می دهيم و ديگر برای من بس است. برای ادامه همکاری شرايطی را پيشنهاد کردم که همه پذيرفتند. ازجمله اين شرايط مخالفت شفاف با هرنوع مداخله نظامی آمريکا بود و اعلام بی طرفی در حمايت از گروه های سياسی موجود. به هرحال اطلاعيه ای منتشر کرديم و در آن مشخصا خواهش کرديم که از آوردن عکس ها و نشانه های حزبی خودداری شود. اطلاعيه مطبوعاتی را هم طبق قرار من نوشتم و بر اصول توافق شده از جمله عدم مداخله آمريکا تاکيد نمودم. پس از چندين دورحک و اصلاح سرانجام متن اطلاعيه مطبوعاتی مورد توافق قرارگرفت و آن را به نشريات و رسانه های شهر پست کردم. از اين جا ببعد متاسفانه دوستی که آغازگر اين حرکت بود از چپ وراست تحت تاثير و فشار سلطنت طلبان قرار گرفت. اول سعی کردند که اشاره به آمريکا را در اطلاعيه ها حذف کنند که دير بود. بنابراين بدون مشورت با ديگران اطلاعيه ای رامنتشر کرد که در عمل از ترکيب بخش هايی از بيانيه نوشته شده من اما پس از حذف تاکيدات بر عدم مداخله آمريکا تهيه شده بود. يکی دوبار ديگر هم جلسه گذاشتيم و کارهای مقدماتی از جمله ساخت پلاکاردهايی که همه از شعارهای دانشجويان نوشته شده بود (به جز شعار نه شاه ميخواهيم نه اکبر نه خاتمی نه رهبر که با مخالفت دائی جان روبرو شده بود) به انجام رسيد و سر انجام روز هشتم ژوئيه آمد.
در روز موعود از صبح زود سلطنت طلبان به محل رفته و پرچم هايی را که مشخصه جنبش رضا پهلوی است (يک طرف پرچم شيروخورشيد و طرف ديگر شعار امروز فقط اتحاد) پخش کرده و مردمی هم که کوچکترين آگاهی از اين نشانه ها نداشتند مجذوب محتوی شعار شده و آن را پذيرفته بودند. نتيجه آن شد که تشخيص سلطنت طلبان از ديگران غير ممکن بود و اکثريت که نظر مخالفی داشتند يا مرعوب شده و يا محل را به آرامی ترک نمودند. و از آنجا که هيچ نوع شعاری برعليه مداخله نظامی وجود نداشت دوستان غير ايرانی متعلق به جنبش صلح هم که صرفا برای حمايت از جنبش مردم سالاری و دانشجويان و در مخالفت با مداخله آمريکا گرد آمده بودند با سردرگمی و تاسف محل را ترک نمودند. خبرنگاران هم با تعجب فراوان با کسانی مصاحبه کردند که مدعی بودند بن لادن در ايران زندگی می کند، ايران تروريست است و يازده سپتامبر را هدايت کرده و الان هم سربازان آمريکايی را در عراق می کشد. خانم جوانی که سخنگويی سلطنت طلبان را به عهده گرفته بود به خبرنگاری گفت که مايل است آمريکا همان کاری را که درعراق کرد درايران نيز بکند. خانم ديگری به خبرنگار گفت اگر آمريکا برای سرنگونی يک ديکتاتور به عراق رفت در هر شهر ايران می تواند يک ديکتاتور پيدا کند. بخش عمده ای از فعاليت های اين دارودسته صحنه پردازی برای راديو بيست و چهارساعته لوس آنجلس بود. دائی جان ناپلئون دائما درحال پخش مستقيم برای آن راديو بود و برحسب مورد از گروه می خواست که شعارهايی باب طبع راديو بدهند. از جمله مايل بودند شعار جمهوری اسلامی نابود بايد گردد بدهند که با اعتراض من روبرو شدند و در پاسخ استدلال من که اين شعار توافق شده نيست و ممکن است برخی از حاضرين به دليل مسافرت به ايران و غيره با آن مشکل داشته باشند گفتند هرکس به ايران سفر می کند غلط کرده به اين تظاهرات آمده است. يکبار هم به پخش مستقيم پيام آقای رضا پهلوی به مناسبت 18 تير پرداختند.
سرانجام صحنه پايانی سيرک فرارسيد ويک خبرنگار تلويزيونی خواست با من که در اطلاعيه های مطبوعاتی به عنوان رابط رسانه های عمومی معرفی شده بودم مصاحبه کند. دراين لحظه دو نفر از رهبران سلطنت طلبان با پرچم های قدی مزين به منگوله های طلايی که مشخص بود با خودشان اززمان شاه آورده بودند خودرا به پشت سر من رسانده و پرچم هارا به صورت دکور پشت صحنه قرار دادند. از ايشان خواستم از من فاصله بگيرند چرا که من مايل نيستم پرچمشان را تبليغ کنم. دراين جا من را که به زعم ايشان به پرچم ملی بی احترامی کرده بودم صلب مليت کرده و غيرايرانی و خائن ناميدند. يکی ديگر از رهبرانشان زمانی که افسرده و پشيمان از اشتباه همياری با اين پروژه سرانجام قصد ترک محل را کردم با اشاره به من و با شعار مرگ بر جمهوری اسلامی مرا بدرقه کرد.
حال که چندروزی را با تلخی اين تجربه گذرانده ام با خود می انديشم چه درسی ازاين واقعه آموخته ام که شايد برای ديگران آموزنده باشد. آنچه در خاتمه می آورم نتيجه اين انتقاد از خود است.
• صرفنظر از آنچه رضا پهلوی ادعا می کند و می گويد، طرفداران وی چه به واسطه پيشينه طبقاتی شان و چه به خاطر سابقه سياسی و تجربه عملی شان به گمان من توان اتحاد با نيروهای جمهوريخواه را ندارند. گرچه ممکن است در مناطقی که جمعيت چشم گيری ندارند مانند پورتلند به اتحاد های تاکتيکی تمايل نشان دهند اما در عمل از هر فرصتی برای تحميل شعارها و اهداف خود بر جمع عمل حواهند نمود. متاسفانه عليرغم آنکه بلوغ سياسی در اکثر سازمان های سياسی پس از سه دهه مبارزه ديده می شود در هواداران (ونه لزوما رهبران) و بدنه ی اين بينش کمترين تغييری مشاهده نمی شود.
• عدم انسجام سازمانی وگاها تشکل ستيزی در نيروهايی که طرفدار مردم سالاری و جمهور مردم هستند باعث شده که دو تا سه کانال تلويزيونی عملا رهبری و سازمان دهی سياسی را به عهده گيرند. همانگونه که دربالا اشاره شد سلطنت طلبان برای تظاهرات 18 تير بسته های آماده ای را که محتوی پرچم و تی شيرت و حتی بيانيه های آماده برای انتشار بود به طوررايگان در اختيار طرفداران شان گذاشته بودند. به نطر می رسد که سلطنت طلبان از مشاورت تبليغاتی و رسانه ای شرکت آمريکايی بنادور(Benador Associates) استفاده می کنند و به همين دليل شاهد حضور فعال ايشان در تمام نشريات و کانال های تلوِيزيونی اروپايی و آمريکايی هستيم. ما نيز بايد با تدارکات لازم در اين صحنه حاضر می شديم، پلاکاردهای خود را با شعارهای مشخص و بويژه "نه به مداخله نظامی" و "اتحاد برای جمهوری" می برديم و جناح خود را حول اين شعار مشخص می کرديم.
• به ويژه در آمريکا هرنوع همکاری بايد با موضع گيری مشخص درمورد نقش ايالات متحده در چالش مردم سالاری ايران همراه باشد. اتحاد استراتژيک و حتی تاکتيکی برای رسيدن به هدف جايگزينی رژيم بدون اعتقاد مشترک و گاها با تضاد عقيده در مورد راه رسيدن به آن نه عملی است و نه به صلاح. به گمان من مشکل پيش آمده در اين تظاهرات نه در شير و خورشيد روی پرچم بلکه در مخالفت با نظامی گری و اهداف امپراطور آمريکا در اين راه بود. مخلوط و مخدوش نمودن راهکار رسيدن به دموکراسی عملا ما را از امکان هم ياری با نيرو های مترقی غير ايرانی و بين المللی محروم ساخته و به اعتبار سياسی ما لطمات جبران ناپذير وارد می سازد.


Read more!
........................................................................................

Home